کلوچه های مامان

گرده های سبز رنگ

"ان فی ذلک لايه لقوم يتفکرون"             فصل بهار هنگام گرده افشاني گل ها ودرختان است. حتماٌاين روز ها با گرد سبز رنگ پشت پنجره ها مواجه شده ايد. ولي فکر مي کنم تصوير ميکروسکوپي آن ها را نديده باشيد.           گرده ي گل "فراموشم نکن" يکي از ريزترين گرده هاي گياهي جهان(0.005mm):            دانه های زرد رنگ گرده های ذرت هستند:               گرده ی درخت کنگر:       ...
27 فروردين 1393

دهان شيری!!!!!!!!!!

اوايل سال تحصيلي  ،موقعي که  کلوچه صبحانه شو مي خورد دور دهانش شيري مي شد . هر دفعه بايد بهش مي گفتم که دور دهانش رو بشوره. گاهي اوقات هم به زور اين کار رو مي کرد. حالا يه چند وقتي هست که بدون اينکه من بگم خودش دهانش رو مي شوره. خيلي تعجب کرده بودم تا اين که يه روز سر صبحانه گفت:مامان !چند تا از بچه هامون هستند که وقتي ميان مدرسه دهنشون شيريه .من هر وقت مي بينمشون حالم بد ميشه. اون جا بود که فهميدم واقعاٌ نهادينه شدن بعضي از رفتار ها در بچه ها  زمان مي بره و اگر رفتاري رو خودشون از ديگري ببينند تازه متوجه حرف ما مي شوند. ...
15 بهمن 1392

جشن ميلاد پيامبر(ص) وامام جعفر صادق(ع)

امروز کلوچه‏ي کوچيک در مدرسه به مناسبت ميلاد پيامبر(ص)  جشن داشتند .خيلي دوست داشت که توي وب لاگ ازجشنشون براتون بگم: مسابقه‏ي سيب خوري،مسابقه‏ي ماست خوري با ني(که البته ظاهراٌ کلوچه برنده شده بوده!)بسته بندي  شکلات توسط دانش آموزان،درست کردن پاکت توسط بچه هاودر آخر گرفتن کتاب به عنوان عيدي! ظاهراٌ يکي از بچه‏ها هم سوره‏ي قدر را براي همه خوانده.راستي!نون خامه‏اي هم خوردند!!   موقعي که از مدرسه رسيد،کاپشن به تن اصرار داشت اين کتاب رو که عيدي گرفته بود براش بخونم:         ...
8 بهمن 1392

خاطره ی زيارت کلوچه ها

جاي همگي خالي ،براي شهادت امام رضا(ع) به مشهد مشرف شديم. قبلاٌ از يکي از دوستان عزيز شنيده بودم که در ضلع غربي صحن جامع رضوي  محلي براي سر گرمي بچه ها هست. شکر خدا قسمت شد و کلوچه ها رو به همراه دختر خالشون برديم اونجا. اونقدر فضاي اونجا قشنگ وکودکانه بود که بچه ها با اشتياق از پدر و مادر جدا مي شدند و مشغول بازي مي شدند. حدود يک ساعت بچه ها را تحويل مي گرفتند وبرنامه هاي جالب براي آن ها اجرا مي کردند مثل:نمايش،پخش فيلم،استخر توپ،سرسره ،مسابقه و... در اين فاصله هم بزرگتر ها با خيال راحت زيارت مي کردند.ما که خيلي دعاشون کرديم. اميدوارم شما هم هر وقت مشرف شديد کودک دلبندتون رو اونجا ببريد. راستي آخر...
15 دی 1392

يک ايده ی جديد برای رشد جمعيت!!

سر ميز شام بوديم  اخبار، يک گزارش از تولد چهار قلوها  داشت پخش مي کرد. کلوچه‏ي کوچيک گفت :مامان،من وقتي بزرگ شدم  خواستم ازدواج کنم،ميخواهم يه خانم چاق بگيرم!!!!!!!! من و پدرش همين جور که جلوي خنده مون رو گرفته بوديم گفتيم:چرا!!؟؟ گفت:براي اينکه تو دلش بچه زياد جا بشه.!!!!!!!!!!! (فکر مي کنم قبلاً گفته بودم که کلوچه کوچيک فقط 6 سالشه)!!!!!!!!!!!!!             ...
4 دی 1392

بدون عنوان

مامان!پشه ها زمستون ها کجا ميرن؟ اين سوال رو کلوچه ها چند روز پيش پرسيدند. خيلي جالب بود مطلبي که مي خواندم  نوشته بود:پشه ها در فصل زمستان از تخم بيرون نمي آيند و صبر می کنند تا هوا گرم شود وآن وقت به صورت ميليوني از تخم بيرون مي آيند!!!!! حيوانات ديگري هم هستند که به خواب زمستاني مي روند مثل بعضي موش ها ،خرس ها ،سنجاب هاو... يکي از دلايل  به خواب رفتن جانوران عدم دسترسي به مواد غذايي واحتمال تلف شدن آن ها است. وقتي براي بچه ها ازعجايب خلقت ميگوييم  به خاطر فطرت خدا جويي که دارند خود به خود به عظمت خداي بي همتا پي مي برند.   ...
14 آذر 1392

داستان کربلا

          کاروان به کربلا رسيد. شترها زانو زدند و بارهايشان را خالي کردند. بچه ها از روي شتر ها و اسبها پياده شدند. بزرگترها خيمه ها را برپا کردند. بچه ها خيلي خوشحال شدند. امشب مي توانستند توي خانه هاي چادري بخوابند آن طرف تر يک رودخانه ي پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر ها مشکهايشان را پر از آب کنند.  مشکها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ها در دشتي بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازي شدند. کربلا زيبا و پر از هياهو شد. اما آن طرف تر آن طرف تر سپاهي بزرگ روبروي امام قرار گرفته بود. سپاهي که هيچ کدام از آدمهايش خوب نبودند. سپاهي که پر از مردهاي بدجنس و عص...
21 آبان 1392