کلو چه ی با ملاحظه!
شب قدر،براي راحتي کلوچه ها والبته خودمون،به بچه ها گفته بودم کتاب رنگ آميزي و يک عروسکي که دوست دارند با خودشون بيارند،کمي هم خوراکي با خودمون برديم. وسط مراسم،کلوچه ي کوچيک مشغول رنگ آميزي شد،کمي هم خوراکي خورد وديگه داشت خوابش مي گرفت. عروسکش رو برداشت وداشت بازي مي کرد . گفتم: مامان جان پس چرا لباس عروسکتو در آوردي؟ گفت: لباسشو گذاشتم تو خونه چون ديدم رنگش براي امشب اصلاٌ مناسب نيست.!! ...